Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خاک کوزه گری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
clay
/kleɪ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خاک کوزه گری
گل رس، خاک سفالگری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاک رس
رس
خاک سفالگری
سفالی
گل رس
گل
1.She made a bowl out of the clay.
1. او از خاک کوزهگری یک کاسه درست کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
claw
clavicle
clavichord
claustrophobic
claustrophobia
clay court
clayey
claymore
clayton
clean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان