[اسم]

clay

/kleɪ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خاک کوزه گری گل رس، خاک سفالگری

  • 1.She made a bowl out of the clay.
    1. او از خاک کوزه‌گری یک کاسه درست کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان