Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مشورت کردن
2 . اهدا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to confer
/kənˈfɜr/
فعل ناگذر
[گذشته: conferred]
[گذشته: conferred]
[گذشته کامل: conferred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مشورت کردن
تبادلنظر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشورت کردن
مشاوره کردن
formal
1.I need some time to confer with my lawyer.
1. من به زمان نیاز دارم تا با وکیلم مشورت کنم.
2
اهدا کردن
اعطا کردن، بخشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعطا کردن
formal
مترادف و متضاد
grant
1.An honorary degree was conferred on him by Oxford University in 2009.
1. یک مدرک افتخاری توسط دانشگاه آکسفورد در سال 2009 به او اهدا شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
confederation
confederate
confederacy
confectionery
confectioner
conference
conference call
confess
confession
confessional
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان