[اسم]

confession

/kənˈfeʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اعتراف

معادل ها در دیکشنری فارسی: اذعان اعتراف اقرار
  • 1.After hours of questioning by police, she made a full confession.
    1. بعد از ساعت‌ها بازجویی توسط پلیس، او کامل اعتراف کرد.
  • 2.His confession was extracted under torture.
    2. اعتراف او زیر شکنجه گرفته شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان