[عبارت]

dead on one's feet

/dɛd ɑn wʌnz fit/

1 خسته و کوفته بودن

  • 1.He can't play soccer very well anymore. He's dead on his feet.
    1. او دیگر نمی تواند فوتبال بازی کند. او خسته و کوفته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان