Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مرده
2 . ازکارافتاده
3 . بیجنبوجوش
4 . محض
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
dead
/ded/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مرده
بیجان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیجان
درگذشته
رفته
موات
مرده
متوفا
ازدسترفته
مترادف و متضاد
deceased
expired
gone
lifeless
alive
living
1.He was found dead of a heart attack outside his house.
1. او را بهخاطر حمله قلبی خارج از خانهاش مرده یافتند.
2.The motorcyclist was dead on arrival at the hospital.
2. موتورسوار هنگام رسیدن به بیمارستان مرده بود.
dead body
جسد
Catherine's dead body lay peacefully on the bed.
جسد کاترین با آرامش روی تخت دراز کشیده بود.
to drop dead
ناگهانی مردن
He dropped dead last week.
او هفته گذشته ناگهانی مرد.
a dead person/animal
انسان/حیوان مرده
dead leaves/wood/skin
برگها/چوب/پوست مرده
2
ازکارافتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ازکارافتاده
to go dead
از کار افتادن
The phone suddenly went dead.
تلفن ناگهان از کار افتاد.
a dead battery
یک باطری ازکارافتاده [تمامشده]
3
بیجنبوجوش
بیروح
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوت و کور
1.This town is completely dead at night.
1. این شهر، شبها کاملاً بیجنبوجوش است.
4
محض
کامل
مترادف و متضاد
complete
a dead silence/calm
سکوت/آرامش محض
a dead stop
توقف کامل
تصاویر
کلمات نزدیک
deactivate
deacon
dea
de-ice
de rigueur
dead beat
dead end
dead heat
dead on one's feet
dead serious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان