Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . انفجار
2 . رشد سریع (و ناگهانی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
explosion
/ɪkˈsploʊ.ʒən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انفجار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انفجار
مترادف و متضاد
detonation
1.Some witnesses said they heard an explosion before the plane hit the ground.
1. چند شاهد گفتند که قبل از اینکه هواپیما سقوط کند صدای انفجار شنیدند.
2.There were two loud explosions and then the building burst into flames.
2. دو انفجار بلند به صدا رسید و بعد ساختمان آتش گرفت.
gas/bomb explosion
انفجار گاز/بمب
2
رشد سریع (و ناگهانی)
the recent population explosion
رشد سریع جمعیتی در سالهای اخیر
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
explore all avenues
explore
explode
explicitly
explicit
explosive
explosively
expo
exponentially
exposition
کلمات نزدیک
explorer
explore
exploratory
exploration
exploitative
explosive
exponent
exponential
exponentially
export
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان