Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (بهدقت) بررسی کردن
2 . بازدید کردن
3 . کاوش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to explore
/ɪkˈsplɔr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: explored]
[گذشته: explored]
[گذشته کامل: explored]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(بهدقت) بررسی کردن
وارسی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوییدن
مترادف و متضاد
examine
investigate
look into
to explore something
چیزی را بررسی کردن
1. Sara wanted to know if all of the methods for solving the problem had been explored.
1. سارا میخواست بداند آیا تمام روشها برای حل مسئله بررسی شدهاند یا نه.
2. The weather bureau explored the effects of the rainy weather.
2. سازمان هواشناسی تأثیرات آبوهوای بارانی را بررسی کرد.
2
بازدید کردن
سیاحت کردن
مترادف و متضاد
tour
travel over
traverse
to explore something
از چیزی بازدید کردن
The best way to explore the countryside is on foot.
بهترین راه بازدید کردن از مناطق روستایی، (با پای) پیاده است.
3
کاوش کردن
to explore the space
فضا را کاوش کردن
companies exploring for oil
شرکتهایی که برای (یافتن) نفت کاوش میکنند
تصاویر
کلمات نزدیک
exploratory
exploration
exploitative
exploitation
exploit
explorer
explosion
explosive
exponent
exponential
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان