[اسم]

fridge

/frɪdʒ/
قابل شمارش

1 یخچال

معادل ها در دیکشنری فارسی: یخچال
مترادف و متضاد icebox refrigerator
  • 1.Don't forget to put the milk in the fridge.
    1. فراموش نکنی که شیر را درون یخچال بگذاری.
  • 2.I've put the beer in the fridge to chill.
    2. من آبجو را در یخچال گذاشته‌ام تا خنک شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان