2.
This restaurant was recommended to me by a friend of mine.
2.
این رستوران توسط یکی از دوستانم به من پیشنهاد شده بود.
old/family/close/good friend
دوست قدیمی/خانوادگی/صمیمی/خوب
1.
He's a family friend.
1.
او یک دوست خانوادگی است.
2.
She's my closest friend - we've known each other since we were five.
2.
او صمیمیترین دوستم است؛ ما همدیگر را از پنج سالگی میشناسیم.
be/make friends (with somebody)
(با کسی) دوست بودن/شدن
1.
Simon finds it hard to make friends with other children.
1.
برای "سایمون" دوست شدن با سایر بچهها دشوار است.
2.
We've been friends for years.
2.
ما سالهاست که با هم دوست هستیم.
circle of friends
حلقه/دایره دوستان
She has a wide circle of friends.
او حلقه [دایره] وسیعی از دوست دارد [حلقه دوستان او وسیع است].
a friend of a friend
دوست یک دوست
I heard about it through a friend of a friend.
از طریق دوست یک دوست [دوست یک از دوستان] راجع به آن شنیدیم.
کاربرد واژه friend به معنای دوست
واژه friend به معنای "دوست" به شخصی گفته میشود که شما او را به خوبی میشناسید و دوستش دارید و کسی است که معمولاً خارج از اعضای خانواده است.
جدیداً در دنیای مجازی (مثلاً در شبکههای اجتماعی) به افرادی که صفحه شما را بازدید میکنند و عضو میشوند نیز friend میگویند.
واژه friend به فرد یا افرادی اطلاق میشود که علایق یکسان داشته باشند و با هم متحد باشند. در این مفهوم واژه friend در برابر enemy قرار میگیرد.
2
حامی
پشتیبان
مترادف و متضاد
backer
patron
supporter
opponent
a friend of something
حامی چیزی
1.
He pretends to be a friend of democracy.
1.
او تظاهر میکند که حامی دموکراسی است.
2.
The Friends of St Martin’s Hospital are anonymous.