Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوستانه
2 . دوستانه (مسابقه)
3 . مسابقه دوستانه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
friendly
/ˈfrendli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: friendlier]
[حالت عالی: friendliest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوستانه
مهربان، صمیمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوشاخلاق
خوشبرخورد
دوستانه
باصفا
گرم
مردمدار
مترادف و متضاد
affectionate
amiable
companionable
warm
unfriendly
to be friendly to/toward(s) somebody
نسبت به کسی صمیمی [مهربان] بودن
Our neighbors have always been very friendly to us.
همسایههای ما همیشه با ما صمیمی بودهاند.
a friendly smile/welcome/face/person
یک لبخند/استقبال/چهره/فرد دوستانه
to become friendly with somebody
با کسی صمیمی بودن
We soon became friendly with the couple next door.
ما خیلی زود با زوج همسایه صمیمی شدیم.
friendly relations
روابط دوستانه
to maintain friendly relations with all countries
روابط دوستانه با تمامی کشورها (نگه) داشتن
2
دوستانه (مسابقه)
1.It was only a friendly match.
1. (این) یک مسابقه دوستانه بود.
[اسم]
friendly
/ˈfrendli/
قابل شمارش
3
مسابقه دوستانه
بازی دوستانه
مترادف و متضاد
friendly match
تصاویر
کلمات نزدیک
friendliness
friend
fried onion
fried egg
fried
friendly fire
friendship
fries
frieze
frigate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان