Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بندرگاه
2 . پناهگاه
3 . پناه دادن
4 . در سر پروراندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
harbor
/ˈhɑr.bər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بندرگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بندرگاه
لنگرگاه
مترادف و متضاد
anchorage
dock
port
1.Our hotel room was near a pretty little fishing harbor.
1. (اتاق) هتل ما نزدیک یک بندرگاه ماهیگیری بسیار کوچک بود.
2
پناهگاه
مترادف و متضاد
refuge
shelter
[فعل]
to harbor
/ˈhɑr.bər/
فعل گذرا
[گذشته: harbored]
[گذشته: harbored]
[گذشته کامل: harbored]
صرف فعل
3
پناه دادن
1.They harbored the political refugees in their home.
1. آنها پناهندگان سیاسی را به خانههای خود پناه دادند.
4
در سر پروراندن
در دل داشتن
1.He harbors ill feelings for her.
1. او احساسات ناسالمی دربارهاش در سر میپروراند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
happy camper
happy as larry
happy as a flea in a doghouse
happy as a cricket
happy as a clam
harbor seal
harbour
hard
hard as nails
hard candy
کلمات نزدیک
harbinger
harassment
harassed
harass
harangue
hard
hard candy
hard copy
hard core
hard court
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان