[صفت]

late

/leɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: later] [حالت عالی: latest]

1 دیر با تأخیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: دیر
مترادف و متضاد behind time delayed early on time
  • 1.We always have a late breakfast on Sunday mornings.
    1. ما همیشه صبح‌های یکشنبه یک صبحانه دیر(وقت) می‌خوریم.
to be late
دیر کردن/رسیدن/تاخیر داشتن
  • 1. My flight was an hour late.
    1. پروازم یک ساعت تاخیر داشت.
  • 2. Sorry I'm late. I was caught in traffic.
    2. ببخشید که دیر کردم. من در راه‌بندان گیر افتادم.
  • 3. This train is always late.
    3. این قطار همیشه تاخیر دارد.
  • 4. You'll be late for school if you don't hurry up.
    4. اگر عجله نکنی دیر به مدرسه خواهی رسید.
late hour
دیروقت
  • What are you doing up at this late hour?
    این‌قدر دیروقت چرا بیداری؟
to get late
دیر شدن
  • Let's go home—it's getting late.
    بیا برویم خانه؛ دارد دیر می‌شود.
late payment
پرداخت با تاخیر
  • Interest will be charged for late payment.
    برای پرداخت با تاخیر، بهره گرفته می‌شود.
کاربرد صفت late به معنای دیر
صفت late به معنای "دیر" به چیزها/افرادی گفته می‌شود که بعد از زمان معمول یا برنامه‌ریزی‌شده اتفاق بیفتند. مثلاً:
".This train is always late" (قطار همیشه دیر می‌آید.)
".I'm sorry I'm late" (ببخشید دیر کردم.)

2 آخر انتها، اواخر

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخیر متاخر
مترادف و متضاد early
to be in one's late ... (number of ages)
در اواخر... سالگی بودن
  • I think Jody’s in her late twenties.
    من فکر می‌کنم "جودی" در اواخر بیست (سالگی‌اش) باشد.
the late + a period of time
اواخر یک دوره زمانی
  • 1. It was built in the late nineteenth century.
    1. این در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد.
  • 2. It was late at night.
    2. آخر شب بود.
کاربرد صفت late به معنای آخر
صفت late به معنای "آخر" یا "اواخر" به بازه زمانی نزدیک به آخر چیزی (مثلا اوقات روز، عمر کسی، سال و...) گفته می‌شود. مثلاً:
".It was late at night" (آخر شب بود.)
".It was built in the late nineteenth century" (این در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد.)
".I think Jody’s in her late twenties" (من فکر می‌کنم "جودی" در اواخر بیست (سالگی) باشد.)

3 مرحوم درگذشته، زنده‌یاد

معادل ها در دیکشنری فارسی: خدابیامرز زنده‌یاد شادروان فقید
مترادف و متضاد dead deceased departed
  • 1.Her late husband was a doctor.
    1. شوهر مرحومش دکتر بود.
  • 2.I knew his late wife.
    2. من همسر مرحومش را می‌شناختم.

4 سابق قبلی

مترادف و متضاد former previous
  • 1.I saw a late colleague of mine yesterday.
    1. دیروز یکی از همکاران سابقم را دیدم.
  • 2.The late administration was really corrupted.
    2. دولت سابق خیلی فاسد بود.
[قید]

late

/leɪt/
غیرقابل مقایسه

5 دیر دیروقت، اواخر

معادل ها در دیکشنری فارسی: دیر دیروقت اواخر
مترادف و متضاد after hours behind schedule behind time unpunctually early on-time
  • 1.It happened late last year.
    1. اواخر پارسال اتفاق افتاد.
  • 2.Kathryn's just phoned to say she's working late this evening.
    2. "کاترین" الان زنگ زد گفت امشب تا دیروقت کار می‌کند.
  • 3.The snow came late this year.
    3. امسال برف دیر شروع به باریدن کرد.
sooner or later
دیر یا زود
  • Sooner or later you will have to make a decision.
    دیر یا زود باید تصمیم بگیری.
late in March/the afternoon
اواخر ماه مارس/بعدازظهر
  • I'll see you late in the afternoon.
    تو را اواخر بعدازظهر می‌بینم.
کاربرد قید late به معنای دیر
قید late به معنای "دیر" به چیزها/افرادی اطلاق می‌شود که بعد از زمان معمول یا برنامه‌ریزی شده بیایند. مثلاً:
".I got up late" (من دیر بیدار شدم.)
قید late به معنای "آخر" یا "اواخر" به بازه زمانی نزدیک به آخر چیزی (مثلاً اوقات روز، عمر کسی، سال و...) گفته می‌شود. مثلاً:
".It happened late last year" (اواخر سال گذشته اتفاق افتاد.)
قید late به معنای "دیروقت" یا "آخر وقت" به ساعات پایانی شبانه روز اطلاق می‌شود. مثلاً:
".There's a good film on late" (دیروقت فیلم خوبی (در تلویزیون) نشان می‌دهند.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان