[عبارت]

make a commitment

/meɪk ə kəˈmɪtmənt/

1 تعهد دادن تعهد کردن

  • 1.She doesn't want to make a big emotional commitment to Steve at the moment.
    1. او نمی‌خواهد در حال حاضر به "استیو" تعهد احساسی مهمی بدهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان