[عبارت]

make a confession

/meɪk ə kənˈfɛʃən/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اعتراف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اعتراف کردن
  • 1.After hours of questioning by police, she made a full confession.
    1. بعد از ساعت‌ها بازپرسی توسط پلیس، او کاملا (به همه چیز) اعتراف کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان