[صفت]

missing

/ˈmɪs.ɪŋ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گم‌شده

معادل ها در دیکشنری فارسی: مفقود گمشده گم
مترادف و متضاد lost misplaced present to hand
  • 1.Have you found those missing documents?
    1. آیا آن مدارک گم‌شده را پیدا کردی؟
  • 2.Her father has been missing since September 1992.
    2. پدر او از سپتامبر 1992 گم‌شده‌است.
  • 3.One of my blue socks is missing.
    3. یکی از جوراب‌های آبی من گم‌شده‌است.

2 ناموجود

  • 1.You can fill in the missing details later.
    1. می‌توانید جزئیات ناموجود را بعداً پر کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان