[فعل]

to mix

/mɪks/
فعل گذرا
[گذشته: mixed] [گذشته: mixed] [گذشته کامل: mixed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مخلوط کردن ترکیب کردن

مترادف و متضاد blend mingle stir divide separate
to mix A and B (together)
(آ) و (ب) را با هم مخلوط کردن
  • 1. In a large bowl, mix together the flour, sugar and raisins.
    1. در یک کاسه بزرگ، آرد، شکر و کشمش‌ها را با هم مخلوط کنید.
  • 2. Mix all the ingredients together in a bowl.
    2. همه مواد را با هم در یک کاسه مخلوط کنید.
to mix A with B
(آ) را با (ب) مخلوط کردن
  • Mix the powder with water to form a paste.
    پودر را با آب مخلوط کنید تا خمیر درست شود.
to mix something
چیزی را ترکیب کردن
  • With this range of paints, you can mix your own colors.
    با این طیف رنگ‌ها، می‌توانید رنگ‌های خودتان را ترکیب کنید [بسازید].

2 قاتی شدن درآمیختن

مترادف و متضاد socialize
to mix with somebody
با کسی قاتی شدن
  • 1. She enjoys going to parties and mixing with people.
    1. او از مهمانی رفتن و با مردم قاتی شدن لذت می‌برد.
  • 2. They don't mix much with the neighbors.
    2. آنها خیلی با همسایه‌ها قاتی نمی‌شوند.

3 مخلوط شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مخلوط شدن آمیختن
مترادف و متضاد blend divide separate
  • 1.Oil and water don't mix.
    1. روغن و آب مخلوط نمی‌شوند.
to mix with something
با چیزی مخلوط شدن
  • Oil does not mix with water.
    روغن با آب مخلوط نمی‌شود.
[اسم]

mix

/mɪks/
قابل شمارش

4 ترکیب

معادل ها در دیکشنری فارسی: آمیخته تلفیق ملغمه
مترادف و متضاد blend compound medley mixture
mix of something/somebody
ترکیبی از چیزی/کسی
  • 1. a good mix of people
    1. ترکیب خوبی از مردم
  • 2. There's a good mix of nationalities in the class.
    2. ترکیب خوبی از ملیت‌ها در کلاس وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان