Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرورش دادن
2 . پرورش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to nurture
/ˈnɜːrtʃər/
فعل گذرا
[گذشته: nurtured]
[گذشته: nurtured]
[گذشته کامل: nurtured]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرورش دادن
بزرگ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بار آوردن
پرورش دادن
تربیت کردن
مترادف و متضاد
nourish
support
1.children nurtured by loving parents
1. کودکانی که توسط والدینی با محبت بزرگ شدند
2.These delicate plants need careful nurturing.
2. این گیاهان حساس نیاز دارند به دقت پرورش داده شوند.
[اسم]
nurture
/ˈnɜːrtʃər/
غیرقابل شمارش
2
پرورش
تربیت، عوامل محیطی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرورش
1.the nurture of children
1. پرورش کودکان
2.We are all what nature and nurture have made us.
2. ما همگی چیزهایی هستیم که ذات [وراثت] و عوامل محیطی از ما ساخته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
nursing school
nursing home
nursing
nursery slopes
nursery slope
nut
nutcase
nutcracker
nuthatch
nutmeg
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان