Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دیر (مسیحیان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
priory
/ˈpraɪəri/
قابل شمارش
[جمع: priories]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دیر (مسیحیان)
صومعه کوچک
1.After his recovery, Abelard resumed teaching at a priory.
1. بعد از بهبود، "آبلارد" به درس دادن در یک صومعه کوچک ادامه داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
priority
prioritize
prioritise
prior
printout
priscilla
prise
prism
prison
prison officer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان