Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با (اهرم و...) باز کردن
2 . بهزور جدا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to prise
/praɪz/
فعل گذرا
[گذشته: prised]
[گذشته: prised]
[گذشته کامل: prised]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با (اهرم و...) باز کردن
با اهرم بلند کردن یا تکان دادن
مترادف و متضاد
pry
1.She used a knife to prise open the lid.
1. او از یک چاقو برای باز کردن درب استفاده کرد.
2
بهزور جدا کردن
1.He prised her fingers from the bag and took it from her.
1. او انگشتان او را بهزور از کیف جدا کرد و کیف را از او گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
printmaking
printmaker
printing ink
printing
printer's ink
prism
prison
prison cell
pristine
private
کلمات نزدیک
priscilla
priory
priority
prioritize
prioritise
prism
prison
prison officer
prison visitor
prisoner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان