[اسم]

repayment

/rɪˈpeɪmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازپرداخت

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازپرداخت تادیه
  • 1.The loan is due for repayment by the end of the year.
    1. وام باید تا پایان سال بازپرداخت شود.
debt repayment
بازپرداخت بدهی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان