[صفت]

serious

/ˈsɪriəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more serious] [حالت عالی: most serious]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جدی

معادل ها در دیکشنری فارسی: جدی حاد خطیر وخیم
مترادف و متضاد important significant funny silly
  • 1.Please don't laugh - I'm being serious.
    1. لطفاً نخندید؛ من جدی هستم [صحبت می‌کنم].
a serious illness/problem/offence ...
یک بیماری/مشکل/جرم و... جدی
  • 1. a serious illness
    1. یک بیماری جدی
  • 2. A shortage of space has become a serious problem in a lot of schools.
    2. کمبود فضا به مشکلی جدی در بسیاری از مدارس تبدیل شده‌است.
  • 3. He is a serious man.
    3. او یک مرد جدی است.
  • 4. There were no reports of serious injuries.
    4. گزارشاتی از صدمات جدی وجود نداشت.
serious about doing something
جدی درباره انجام چیزی
  • Is she serious about going to live abroad?
    آیا او درباره زندگی در خارج جدی است؟
serious about somebody/something
جدی درباره کسی/چیزی
  • He's really serious about Penny and wants to get engaged.
    او واقعاً درباره پنی جدی بود و می‌خواست نامزد شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان