Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیش طرح زدن
2 . داستان کوتاه (طنز)
3 . پیشطرح
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sketch
/sketʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sketched]
[گذشته: sketched]
[گذشته کامل: sketched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیش طرح زدن
طرح اولیه کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طراحی کردن
1.He enjoyed sketching, writing poetry and playing music.
1. او از طرح زدن، شعر نوشتن و موسیقی نواختن لذت می برد.
2.He quickly sketched the view from the window.
2. او سریع منظره بیرون پنجره را پیش طرح زد.
[اسم]
sketch
/sketʃ/
قابل شمارش
2
داستان کوتاه (طنز)
قطعه کوتاه، نمایش کوتاه (طنز)
مترادف و متضاد
skit
1.The drama group did a sketch about a couple buying a new car.
1. گروه تئاتر نمایش کوتاهی درباره اتومبیل خریدن یک زوج اجرا کردند.
a biographical sketch of the Prime Minister
قطعه کوتاه زندگینامهای درباره نخستوزیر
3
پیشطرح
طراحی اولیه (نقاشی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتود
انگاره
طرح
طرحواره
کروکی
1.He did a quick sketch of the cat.
1. او پیشطرحی سریع از گربه کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
skepticism
skeptically
skeptical
skeptic
skeleton staff
sketchbook
sketchmap
sketchpad
sketchy
skew
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان