Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیشنهاد کردن
2 . حاکی بودن از
3 . غیرمستقیم گفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to suggest
/səgˈdʒest/
فعل گذرا
[گذشته: suggested]
[گذشته: suggested]
[گذشته کامل: suggested]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیشنهاد کردن
پیشنهاد دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
القا کردن
پیشنهاد کردن
توصیه کردن
مترادف و متضاد
advise
propose
recommend
to suggest something (to somebody)
چیزی (به کسی) پیشنهاد دادن
May I suggest a white wine with this dish, Sir?
میتوانم با این غذا شراب سفید به شما پیشنهاد دهم، جناب؟
to suggest doing something
پیشنهاد انجام کاری دادن
1. He suggested having the meeting at his house.
1. او پیشنهاد کرد جلسه در خانه او انجام شود.
2. I suggested going to the party.
2. من پیشنهاد رفتن به مهمانی را دادم.
to suggest that ...
پیشنهاد کردن که...
1. I suggest that we ask someone for directions.
1. من پیشنهاد میکنم که از کسی آدرس را بپرسیم.
2. Liz suggested that I try the shop on Mill Road.
2. "لیز" پیشنهاد کرد که من مغازه (واقع) در خیابان "میل رود" را امتحان کنم.
to suggest somebody/something for something
کسی/چیزی را برای چیزی پیشنهاد کردن
Who would you suggest for the job?
چه کسی را برای کار پیشنهاد میکنی؟
to suggest somebody/something as something
کسی/چیزی را بهعنوان چیزی پیشنهاد کردن
She suggested Paris as a good place for the conference.
او پاریس را بهعنوان جای خوبی برای کنفرانس پیشنهاد کرد.
2
حاکی بودن از
خبر دادن از
مترادف و متضاد
convey
express
hint
indicate
to suggest something
حاکی از چیزی بودن
There's no absolute proof, but all the evidence suggests he's guilty.
هیچ مدرک قطعی وجود ندارد، اما تمام شواهد حاکی از آن است که او گناهکار است.
to suggest that...
خبر دادن که...
What he said suggested that he wasn't happy.
حرفی که او زد خبر داد [نشان داد] که او خوشحال نیست.
3
غیرمستقیم گفتن
بهطور غیرمستقیم اشاره کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تلقین کردن
مترادف و متضاد
imply
1.Are you suggesting (that) I’m lazy?
1. آیا داری غیرمستقیم میگویی که من تنبلم؟
2.Are you suggesting my husband’s been drinking?
2. آیا داری غیرمستقیم به این اشاره میکنی که همسر من مشروب مینوشد؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sugarplum
sugarcoat
sugarcane
sugarberry
sugar syrup
suggestion
suit
suit of clothes
suitably
suitcase
کلمات نزدیک
sugary
sugarplum
sugarcane
sugar-coat
sugar tongs
suggest a compromise
suggestion
suggestive
suicidal
suicide
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان