[فعل]

to swill

/swɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: swilled] [گذشته: swilled] [گذشته کامل: swilled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آب کشیدن با آب شستن

  • 1.I swilled out the mug.
    1. من لیوان را آب کشیدم.

2 (به‌میزان زیاد) نوشیدن زیاده‌روی کردن (در نوشیدن مشروبات الکلی)

  • 1.A crowd of men were standing around swilling beer.
    1. گروهی از مردان ایستاده بودند و داشتند (به‌میزان زیاد) آبجو می‌نوشیدند.
[اسم]

swill

/swɪl/
قابل شمارش

3 عمل شستن با آب فراوان

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان