[فعل]

to tilt

/tɪlt/
فعل گذرا
[گذشته: tilted] [گذشته: tilted] [گذشته کامل: tilted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کج کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کج کردن
مترادف و متضاد tip
  • 1.She tilted the tray, and all the glasses fell off.
    1. او سینی را کج کرد و همه لیوان‌ها روی زمین افتادند.

2 کج بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کج شدن
  • 1.The floor tilted slightly.
    1. کف (خانه) اندکی کج بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان