[اسم]

utensil

/juːˈtensl/
قابل شمارش
[جمع: utensils]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وسیله ابزار، ظرف

formal
مترادف و متضاد device implement instrument tool
  • 1.Edward's baggage contained all the utensils he would need on the camping trip.
    1. چمدان "ادوارد" حاوی تمام وسایلی بود که درطول اردو نیاز داشت.
  • 2.Several utensils were untidily tossed about the kitchen.
    2. چند تا از ظروف به صورت نامنظمی دور و بر آشپزخانه پرتاب شده بودند.
  • 3.Some people are so old-fashioned that they reject the use of any modern utensil.
    3. برخی از مردم به قدری قدیمی (سنتی) هستند که از استفاده از هرگونه وسیله جدید خودداری می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان