خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قصد انجام کاری را داشتن
[عبارت]
about to do something
/əˈbaʊt tu du ˈsʌmθɪŋ/
1
قصد انجام کاری را داشتن
در حال انجام کاری بودن
1.We were just about to leave when Jerry arrived.
1. ما داشتیم میرفتیم که "جری" رسید.
تصاویر
کلمات نزدیک
about
abounding
abound
abortus
abortively
about-face
about-turn
above
above all
above board
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان