خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خارج
[قید]
abroad
/əˈbrɔd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خارج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خارج
خارج از کشور
آن ور آب
مترادف و متضاد
in a foreign land
out of the country
overseas
to be/go/travel/live abroad
خارج بودن/رفتن/سفر کردن/زندگی کردن
1. He's gone abroad on business.
1. او برای کار به خارج (از کشور) رفته است.
2. Louis Armstrong often traveled abroad.
2. "لوئیس آرمسترانگ" اغلب به خارج سفر میکرد.
3. We always go abroad in the summer.
3. ما همیشه تابستانها به خارج میرویم.
تصاویر
کلمات نزدیک
abridgment
abridger
abridgement
abridged
abridge
abrogate
abrogated
abrogation
abrupt
abrupt end
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان