خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کنگر فرنگی
[اسم]
artichoke
/ˈɑːrtɪtʃoʊk/
قابل شمارش
1
کنگر فرنگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کنگر فرنگی
آرتیشو
1.To serve, arrange some artichokes in the center of a plate.
1. برای سرو کردن، چند کنگر فرنگی در وسط بشقاب بگذارید.
تصاویر
کلمات نزدیک
arthur
arthropod
arthritis
arthritic
artfully
article
articles of association
articular
articulate
articulated
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان