خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تلفظ کردن
2 . واضح
3 . سخنور
[فعل]
to articulate
/ɑːrˈtɪkjuleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: articulated]
[گذشته: articulated]
[گذشته کامل: articulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تلفظ کردن
بیان کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اَدا کردن
1.When children first learn to talk, there are some sounds that they find difficult to articulate.
1. وقتی کودکان ابتدا یاد میگیرند که صحبت کنند، آواهایی مییابند که تلفظ کردنشان دشوار است.
[صفت]
articulate
/ɑːrˈtɪkjuleɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more articulate]
[حالت عالی: most articulate]
2
واضح
شمرده، سلیس
1.All we could hear were loud sobs, but no articulate words.
1. تنها چیزی که میتوانستیم بشنویم هقهق بلند بود، اما هیچ واژه واضحی به گوش نمیرسید.
3
سخنور
خوشبیان، خوشصحبت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوشسخن
1.He was unusually articulate for a ten-year-old.
1. او به عنوان پسری ده ساله به طرز غیرمعمولی خوشبیان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
articular
articles of association
article
artichoke
arthur
articulated
articulated lorry
articulation
artifact
artifice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان