خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیبا کردن
[فعل]
to beautify
/ˈbjuːtɪfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: beautified]
[گذشته: beautified]
[گذشته کامل: beautified]
صرف فعل
1
زیبا کردن
آرایش کردن، زیباسازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیراستن
1.Money has been raised to beautify the area.
1. پولی برای زیباسازی منطقه جمع شدهاست.
2.She went upstairs to beautify herself.
2. او به طبقه بالا رفت تا آرایش کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
beautifully
beautiful
beautification
beautician
beauteous
beauty
beauty contest
beauty is only skin deep, but ugly goes straight to the bone.
beauty parlor
beauty product
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان