Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . خاک کوزه گری
[اسم]
clay
/kleɪ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خاک کوزه گری
گل رس، خاک سفالگری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاک رس
رس
خاک سفالگری
سفالی
گل رس
گل
1.She made a bowl out of the clay.
1. او از خاک کوزهگری یک کاسه درست کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
claw
clavicle
clavichord
claustrophobic
claustrophobia
clay court
clayey
claymore
clayton
clean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان