خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مطمئن
2 . بااعتمادبهنفس
[صفت]
confident
/ˈkɑnfədənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more confident]
[حالت عالی: most confident]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مطمئن
مصمم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مطمئن
مترادف و متضاد
optimistic
positive
self-assured
doubtful
1.Annette was confident she would do well as a nurse.
1. "آنت" مطمئن بود پرستار موفقی میشود.
2.judge Emery was confident he could solve the conflict.
2. قاضی "امری" مطمئن بود که میتواند مشاجره را حل کند.
3.When he lifted the suitcase, Scotty was confident he could carry it.
3. "اسکاتی" وقتی چمدان را بلند کرد، مطمئن بود میتواند آن را حمل کند.
confident of something/doing something
مطمئن از چیزی/انجام کاری
The team is confident of winning.
تیم از بردن مطمئن است.
confident that…
مطمئن از اینکه...
I'm confident that you will get the job.
من مطمئنم که تو کار را به دست میآوری [مطمئنم که تو صاحب آن شغل میشوی].
2
بااعتمادبهنفس
1.She was a confident, outgoing girl.
1. او یک دختر بااعتمادبهنفس معاشرتی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
confidence
confide in
confide
confetti
confess
confidential
confidentially
confidently
configuration
confine
کلمات نزدیک
confidence trick
confidence
confide
confidante
confidant
confidential
confidentiality
confidentially
confidently
configuration
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان