خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصمیم
[اسم]
decision
/dɪˈsɪʒ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تصمیم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصمیم
گزینش
مترادف و متضاد
choice
conclusion
resolution
resolve
1.My decision is final.
1. تصمیم من قطعی [نهایی] است.
to make/take a decision
تصمیم گرفتن
Make a decision please.
لطفاً تصمیمی بگیر.
decision on/about something
تصمیم درباره/در باب چیزی
We need a decision on this by next week.
ما تا هفته آینده به تصمیمی درباره این موضوع نیاز داریم.
decision to do something
تصمیم برای انجام کاری
Who took the decision to go ahead with the project?
چه کسی تصمیم بر ادامه دادن پروژه را گرفت؟
to reach/come to a decision
تصمیم گرفتن [به نتیجه رسیدن]
1. We finally reached a decision.
1. ما بالاخره تصمیم گرفتیم.
2. We must come to a decision about what to do next by tomorrow.
2. ما باید تا فردا تصمیم بگیریم بعد باید چکار کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
decipher
decimeter
decimation
decimate
decimal point
decision-making
decisive
decisive battle
decisively
decisiveness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان