خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اختلاف عقیده داشتن
2 . مخالفت
[فعل]
to dissent
/dɪˈsent/
فعل ناگذر
[گذشته: dissented]
[گذشته: dissented]
[گذشته کامل: dissented]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اختلاف عقیده داشتن
مخالفت کردن
مترادف و متضاد
differ
disagree
protest
1.Anyone wishing to dissent from the motion should now raise their hand.
1. هرکه مایل است با این اقدام مخالفت کند باید هم اکنون دستش را بالا ببرد.
[اسم]
dissent
/dɪˈsent/
قابل شمارش
2
مخالفت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابا
امتناع
خودداری
مترادف و متضاد
disagreement
agreement
1.the last juror voiced his dissent with the rest of the jury.
1. آخرین عضو هیئت منصفه مخالفتش را بقیه (اعضای) هیئت منصفه اعلام کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dissension
dissemination
disseminate
dissemble
dissector
dissenter
dissentient
dissenting
dissertation
disservice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان