Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . خیس کردن
[فعل]
to drench
/drɛnʧ/
فعل گذرا
[گذشته: drenched]
[گذشته: drenched]
[گذشته کامل: drenched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خیس کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیساندن
خیس کردن
مترادف و متضاد
saturate
soak
wet
dry
1.His face was drenched with sweat.
1. صورت او از عرق خیس شده بود.
2.His fraternity friends tried to drench him but he was too clever for them.
2. دوستان او سعی کردند که او را خیس کنند ولی او از آنها زرنگتر بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
dregs
dredger
dredge
dreary
dreamy
dress
dress down
dress rehearsal
dress uniform
dress up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان