خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طول مدت
[اسم]
duration
/djuˈreɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
طول مدت
مدت زمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مدت
1.The singer remained in the hotel for the duration of his stay in the UK.
1. خواننده در طول مدت اقامتش در بریتانیا در هتل ماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
durance
durable
durability
dura mater
duplicity
duress
durian
during
durum
dusk
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان