خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همه
[ضمیر]
everybody
/ˈev.riːˌbɑd.i/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همه
همگان
مترادف و متضاد
everyone
1.Everybody thought it was a good idea.
1. همه فکر کردند ایده ی خوبی است.
2.Goodbye, everybody - see you next week.
2. خدا نگهدار همه - هفته آینده می بینمتان.
3.I've received replies from everybody except Jane.
3. من از همه جواب گرفتم به جز از "جین".
تصاویر
کلمات نزدیک
every year
every weekday.
every week
every so often
every other
everyday
everyone
everyone is allowed to bring some goods into the country without paying any duty.
everyplace
everything
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان