Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . فراموشکار
[صفت]
forgetful
/fərˈɡetfl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more forgetful]
[حالت عالی: most forgetful]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فراموشکار
بیحواس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فراموشکار
کمحافظه
مترادف و متضاد
absent-minded
1.She has become very forgetful in recent years.
1. او در سالهای اخیر بسیار فراموشکار شدهاست.
2.She worries because her father is getting forgetful.
2. او نگران است، چون پدرش دارد فراموشکار میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
forget-me-not
forget that noise!
forget
forgery
forger
forgetfulness
forging
forgive
forgiveness
forgiving
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان