خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قدغن کردن
2 . بازداری کردن (نظامی)
[فعل]
to interdict
/ˈɪntərˌdɪkt/
فعل گذرا
[گذشته: interdicted]
[گذشته: interdicted]
[گذشته کامل: interdicted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قدغن کردن
ممنوع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ممانعت کردن
مترادف و متضاد
ban
forbid
prohibit
permit
1.Society will never interdict sex.
1. جامعه هرگز مقاربت را قدغن نخواهد کرد.
2
بازداری کردن (نظامی)
ممانعت کردن، باز داشتن
مترادف و متضاد
impede
intercept
obstruct
army efforts to interdict enemy shipments
تلاشهای ارتش برای باز داشتن محمولههای دشمن
تصاویر
کلمات نزدیک
interdependent
interdependence
intercut
intercourse
intercontinental ballistic missile
interdisciplinary
interest
interest rate
interest-free
interested
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان