خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حوزه قضایی
[اسم]
jurisdiction
/ˌdʒʊrɪsˈdɪkʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حوزه قضایی
قلمرو دادرسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حوزه استحفاظی
مترادف و متضاد
authority
power
1.The Court of Appeal exercised its jurisdiction to order a review of the case.
1. دادگاه تجدید نظر حوزه ی قضائیی اش را برای بررسی پرونده به کار گرفت.
2.These matters do not fall within our jurisdiction.
2. این مسائل مربوط به حوزه قضائی ما نمی شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
juridical person
juridical
jurassic
jupiter
junta
jurisprudence
jurist
juror
jury
jury duty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان