مترادف و متضاد
depart from
go away from
arrive
come
stay
1."Does Trevor still work there?" "No, he left last month."
1.
«آیا "ترور" هنوز اینجا آنجا میکند؟» «نه، او ماه پیش رفت.»
2.I'll be leaving at seven o'clock tomorrow morning.
2.
من ساعت 7 فردا صبح خواهم رفت.
3.The bus leaves in five minutes.
3.
اتوبوس تا پنج دقیقه دیگر میرود.
to leave for someplace
به مقصد خاصی رفتن/جایی را ترک کردن
The plane leaves for Dallas at 12:35.
هواپیما ساعت 12:35 به مقصد دالاس حرکت میکند [فرودگاه را ترک میکند].
to leave something/someplace/somebody
چیزی/جایی/کسی را ترک کردن
1.
He left the house by the back door.
1.
او منزل را از در پشتی ترک کرد.
2.
She left the group of people she was with and came over to speak to us.
2.
او جمعی را که با آنها بود، ترک کرد و پیش ما آمد تا با ما صحبت کند.
to leave home/job/school
خانه/شغل/مدرسه را ترک کردن
She left school early.
او مدرسه را زود ترک کرد [او زود ترک تحصیل کرد].
to leave ones wife/husband (for somebody)
زن/شوهر خود را رها کردن/ از زن/شوهر خود (برای کسی) جدا شدن
1.
I left my wife because she cheated on me.
1.
همسرم را رها کردم، چون به من خیانت کرد.
2.
She's leaving him for another man.
2.
او دارد به خاطر یک مرد دیگر از او [شوهرش] جدا میشود.
کاربرد فعل leave به معنای رفتن
فعل leave به معنای "رفتن از پیش یک فرد یا مکان" است. مثلا:
".She left school early" (او مدرسه را زود ترک کرد.)
فعل leave گاهی به معنای رفتن از محل زندگی، یک گروه یا محل کار است. مثلا:
".My secretary has threatened to leave" (منشی من تهدید کرده است که میرود.)
فعل leave در یک کاربرد به معنای "ترک کردن زن، شوهر یا شریک زندگی" است. مثلا:
".She's leaving him for another man" (او دارد شوهرش را به خاطر یک مرد دیگر ترک میکند.)
2
جا گذاشتن
مترادف و متضاد
forget
leave behind
lose
take with
to leave something/somebody someplace
چیزی/کسی را جایی جا گذاشتن
1.
Hey, you've left your keys on the table.
1.
هی، کلیدهایت را روی میز جا گذاشتی.
2.
I left my books at home.
2.
کتابهایم را (در) خانه جا گذاشتم.
3.
That's the second umbrella I've left on the train!
3.
آن دومین چتری است که در قطار جا گذاشتم!
to leave something/somebody behind
چیزی/کسی را (پشت سر) جا گذاشتن
1.
Don't leave any of your belongings behind.
1.
هیچکدام از وسایلت را جا نگذار.
2.
He wasn't well, so we had to leave him behind.
2.
حالش خوب نبود، برای همین مجبور شدیم او را رها کنیم.
کاربرد فعل leave به معنای جا گذاشتن
فعل leave در این مفهوم اشاره دارد به چیزی یا کسی را در جایی جا گذاشتن (کسی یا چیزی را با خود نبردن) یا فراموش کردن برداشتن چیزی به همراه خود و ... مثال:
".That's the second umbrella I've left on the train" (آن دومین چتری است که در قطار جا گذاشتم!)
3
گذاشتن
to leave somebody/something (+ adj.)
کسی/چیزی را (به حالتی) گذاشتن
1.
I left some sandwiches for them to have later.
1.
من ساندویچهایی برایشان گذاشتم تا بعدا بخورند.
2.
Leave the door open, please.
2.
درب را باز بگذار لطفا.
3.
Would you please leave the lights on?
3.
لطفا چراغها را روشن میگذاری؟
4.
You can leave your bags by the desk.
4.
میتوانید کیفهایتان را کنار میز بگذارید.
to leave somebody/something with somebody
کسی/چیزی را با کسی گذاشتن
Why don't you leave the kids with me on Friday?
چرا بچهها را جمعه پیش من نمیگذاری؟
to leave somebody/something doing/to do something
کسی/چیزی را در حال انجام کاری گذاشتن
1.
Don't leave her waiting outside in the rain.
1.
نگذار او بیرون زیر باران منتظر بماند.
2.
Leave the rice to cook for 20 minutes.
2.
بگذارید برنج به مدت بیست دقیقه بپزد.
to leave a message/note (for somebody)
(برای کسی) پیغام/یادداشت گذاشتن
1.
Can I leave a message for Sue?
1.
میتوانم برای "سو" پیغام بگذارم؟
2.
Someone left this note for you.
2.
یک نفر این یادداشت را برای شما گذاشت.
کاربرد فعل leave به معنای گذاشتن
فعل leave در این مفهوم اشاره دارد به چیزی یا کسی را در جایی قرار دادن، برای کسی پیغام گذاشتن و چیزی را برای استفاده در آینده آماده کردن (غذا و ...).
2.
آنها همه کیک را خوردند، اما مقداری کلوچه باقی گذاشتند.
to leave something until…
چیزی را تا ... (باقی) گذاشتن
Why do you always leave everything until the last moment?
چرا همیشه همهچیز را تا لحظه آخر باقی میگذاری؟
to leave somebody something
برای کسی چیزی باقی گذاشتن
I'm afraid you leave me no choice.
متاسفانه هیچ چارهای برای من باقی نگذاشتی.
to be left
چیزی باقی ماندن
Are there any sandwiches left?
آیا ساندویچی باقی مانده است؟
to leave a particular amount
باقی مانده (ریاضی)
Seven from ten leaves three.
ده منهای هفت باقی ماندهاش سه میشود.
کاربرد فعل leave به معنای باقی گذاشتن
فعل leave در این مفهوم اشاره دارد به اجازه باقی ماندن به چیزی دادن برای استفادههای بعدی و یا بهطور کلی بهوجود داشتن چیزی اشاره دارد. مثال:
"?Are there any sandwiches left" (آیا ساندویچی باقی مانده است؟)
".Please leave some coffee for me" (لطفا کمی قهوه برای من باقی بگذار.)