1 . دوست داشتن 2 . خواستن 3 . لایک کردن (فضای مجازی) 4 . شبیه 5 . برای مثال 6 . انگار 7 . همانطور 8 . چیز مورد علاقه 9 . لایک (فضای مجازی) 10 . چیزهای مشابه 11 . یه جورایی 12 . مشابه
[فعل]

to like

/lɑɪk/
فعل گذرا
[گذشته: liked] [گذشته: liked] [گذشته کامل: liked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوست داشتن خوش آمدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پسند کردن دوست داشتن
مترادف و متضاد appreciate be fond of enjoy love dislike hate
to like somebody/something
چیزی/کسی (را) دوست داشتن
  • 1. Do you like fish?
    1. آیا ماهی دوست داری؟
  • 2. I like your new haircut.
    2. من مدل موی جدید تو را دوست دارم.
to like to do something
انجام کاری را دوست داشتن
  • He likes to spend his evenings in front of the television.
    او دوست دارد عصرهایش را جلوی تلویزیون بگذراند.
to like doing something
انجام کاری را دوست داشتن
  • 1. I don't like upsetting people.
    1. من ناراحت کردن مردم را دوست ندارم.
  • 2. She's never liked swimming.
    2. او هیچوقت شنا دوست نداشته است.
to like somebody/something doing something
از انجام کاری توسط کسی/چیزی خوش آمدن
  • I didn't like him taking all the credit.
    من خوشم نیامد او تمام تمجیدها را از آن خود کند.
to like it when…
خوشم می‌آید وقتی...
  • I like it when it rains.
    خوشم می‌آید وقتی باران می‌بارد.
to like something + adj
چیزی را به نوع خاصی دوست داشتن
  • I like my coffee strong.
    من قهوه‌ام را غلیظ دوست دارم.
کاربرد فعل like به معنای دوست داشتن و خوش آمدن
فعل like می‌تواند به مفاهیمی چون خوشایند دانستن چیزی یا علاقه به کسی، از کیفیت خوب برخوردار بودن چیزی، جذابیت داشتن کسی و در نهایت لذت بردن از چیزی و آن را به چیزهای دیگر ترجیح دادن، اشاره کند. مثال:
"?Do you like fish" (آیا ماهی دوست داری؟)
".I like your new haircut" (مدل موی جدیدت را دوست دارم.)

2 خواستن تمایل داشتن، میل داشتن

مترادف و متضاد want wish
to like doing something
خواستن کاری را انجام دادن
  • He doesn't like asking his parents for help.
    او نمی‌خواهد از پدر و مادرش درخواست کمک کند.
would like something
چیزی میل داشتن
  • Would you like a drink?
    نوشیدنی میل دارید؟
would like to do something
مایل به انجام کاری بودن
  • 1. I'd like to think it over.
    1. مایل هستم درباره آن فکر کنم.
  • 2. Would you like to come with us?
    2. مایل هستی همراه ما بیایی؟
to like somebody/something to do something
از کسی/چیزی خواستن کاری را انجام دادن
  • We'd like you to come and visit us.
    ما از شما می‌خواهیم برای دیدن ما تشریف بیاورید.
what/whatever/whenever/wherever somebody like
آنچه/هرچه/هر وقت/هرکجا و... کسی بخواهد
  • 1. Do what you like, I don’t care!
    1. هر کاری می‌خواهی انجام بده، برای من مهم نیست!
  • 2. We can go whenever you like.
    2. هر وقت بخواهی می‌توانیم برویم.
to like to do something
خواستن کاری را انجام دادن
  • I didn't like to disturb you.
    من نمی‌خواستم مزاحمت شوم.

3 لایک کردن (فضای مجازی)

to like something
چیزی را لایک کردن
  • 1. By the next morning, over twenty of my friends had liked my new profile picture.
    1. تا صبح (روز) بعد، بیش از بیست نفر از دوستانم عکس جدید پروفایلم را لایک کرده بودند.
  • 2. She didn't like my last post.
    2. او پست آخرم را لایک نکرد.
[حرف اضافه]

like

/lɑɪk/

4 شبیه مانند، مثل

مترادف و متضاد similar to unlike
to look/be like somebody/something
شبیه به کسی/چیزی بودن
  • 1. I have a sweater just like that.
    1. من گرمکنی درست مانند آن دارم.
  • 2. She looks like her father.
    2. او شبیه به پدرش است.
  • 3. She's a lot like her mother.
    3. او بسیار شبیه به مادرش است.
what somebody is like
...چه طور آدمی است
  • I haven't met him - what's he like?
    من او را ندیده‌ام؛ او چطور آدمی است؟
to look nothing like
اصلا شبیه ... نبودن
  • She looks nothing like her mother.
    او اصلا شبیه مادرش نیست.
what something is like...
...چه طوری است؟
  • What's it like studying in Spain?
    درس خواندن در اسپانیا چه طوری است؟
like this/that
اینطوری/آنطوری
  • 1. Don't look at me like that.
    1. آنطوری به من نگاه نکن.
  • 2. You do it like this.
    2. اینطوری باید اینکار را انجام دهی.
like so
اینجوری
  • The candles are arranged like so.
    شمع‌ها باید اینجوری چیده شوند.
کاربرد حرف اضافه like به معنای شبیه و مانند
برای اشاره به شباهت چیزی یا کسی به چیزی یا کسی دیگر از حرف اضافه "like" استفاده می‌شود. مثال:
".I have a sweater just like that" (من گرمکنی درست مانند آن دارم.)
".She looks like her father" (او شبیه به پدرش است.)

5 برای مثال مانند

معادل ها در دیکشنری فارسی: چو
مترادف و متضاد for example such as
  • 1.I bought a lot of things, like books and clothes.
    1. چیزهای زیادی خریدم، برای مثال کتاب و لباس.
  • 2.I've been to many countries, like Spain, Italy, and Singapore.
    2. من به کشورهای زیادی رفته‌ام، مانند اسپانیا، ایتالیا و سنگاپور.
[حرف ربط]

like

/lɑɪk/

6 انگار گویی

مترادف و متضاد as if
  • 1.It seemed like you didn't care.
    1. انگار برایت مهم نبود.
  • 2.She acts like she owns the place.
    2. او به گونه‌ای رفتار می‌کند که انگار مالک این مکان است.

7 همانطور همانگونه، آنطور

informal
مترادف و متضاد in the same way as
  • 1.It didn't turn out like I intended.
    1. آنطور که من می‌خواستم نشد.
like somebody said
همانطور که کسی چیزی گفت ...
  • Like I said, I’m not interested in buying insurance at the moment.
    همانطور که گفتم، من درحال حاضر تمایلی به بیمه شدن [خرید بیمه] ندارم.
[اسم]

like

/lɑɪk/
قابل شمارش

8 چیز مورد علاقه علایق (جمع)

likes and dislikes
چیزهای مورد علاقه و چیزهای مورد تنفر
  • We all have different likes and dislikes.
    ما همه چیزهای مورد علاقه و چیزهای مورد تنفر متفاوتی داریم.
and the like
و مانند اینها/و امثالهم
  • I love jazz, rock and the like.
    من عاشق جاز، راک و مانند اینها هستم.

9 لایک (فضای مجازی)

to have ... likes
...لایک داشتن
  • The band now has thousands of likes.
    آن گروه موسیقی اکنون هزاران لایک دارد.
to receive likes
لایک گرفتن
  • My posts receive many likes.
    پست‌های من لایک‌های زیادی می‌گیرند.

10 چیزهای مشابه چیزهای همسان، [چیزی مشابه به چیزی دیگر]

  • 1.Did you ever hear the like?"
    1. تا حالا چیزی مشابه آن شنیده بودی؟
whose like
مانند کسی/چیزی
  • A man whose like we shall not see again.
    مردی که مانند او را دیگر نخواهیم دید.
the likes of somebody/something
امثال کسی/چیزی
  • She didn't want to associate with the likes of me.
    او دوست نداشت با امثال من دمخور شود.
[قید]

like

/lɑɪk/
غیرقابل مقایسه

11 یه جورایی چطوری بگم انگار یه جورایی

informal
  • 1.He is like really weird.
    1. او یه جورایی خیلی عجیب است.
  • 2.It was, like, crazy.
    2. آن یه جورایی دیوانه‌وار بود.
[صفت]

like

/lɑɪk/
غیرقابل مقایسه

12 مشابه یکسان، شبیه به هم

معادل ها در دیکشنری فارسی: مثل
formal
  • 1.She responded in like manner.
    1. او با رفتاری مشابه پاسخ داد.
  • 2.You will get a chance to meet people of like mind.
    2. شما فرصتی برای ملاقات با افرادی با ذهن [افکاری] مشابه خواهید داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان