خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تازگی
2 . (هر چیز یا کار) تازه
[اسم]
novelty
/ˈnɑvəlti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تازگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تازگی
نوی
نوآوری
طرفه
مترادف و متضاد
freshness
originality
1.The novelty of her new job soon faded.
1. تازگی کار جدیدش سریع از بین رفت.
2
(هر چیز یا کار) تازه
(چیز یا کار) نو و متفاوت
1.It was a novelty for me not to have to get up early.
1. زود بیدار نشدن برای من کار تازهای بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
novella
novelist
novel
nova
nov.
november
novice
now
now and again
now and then
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان