Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مرتع
2 . به چرا بردن (دام)
[اسم]
pasture
/ˈpæstʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مرتع
چراگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چراگاه
مرغزار
مرتع
علفزار
1.The cattle were put out to pasture.
1. گله گاو در مرتفع گذاشته شده بودند.
[فعل]
to pasture
/ˈpæstʃər/
فعل گذرا
[گذشته: pastured]
[گذشته: pastured]
[گذشته کامل: pastured]
صرف فعل
2
به چرا بردن (دام)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به چرا بردن
چراندن
1.The cattle were pastured on rich meadow grass.
1. گاوها برای چرا به علفزاری برده شده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pasturage
pastry fork
pastry flour
pastry dough
pastry cook
pasture brake
pastureland
pasty
pasur
pat
کلمات نزدیک
pastry
pastoral
pastor
pastime
pastille
pasty
pat
pat is jean's sister.
pat someone on the back
patch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان