[اسم]

pastime

/ˈpæˌstaɪm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرگرمی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرگرمی مشغولیات
مترادف و متضاد hobby
  • 1.Watching television now seems to be the most popular national pastime.
    1. تلویزیون تماشا کردن امروزه محبوب‌ترین سرگرمی ملی محسوب می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان