خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مصرانه
2 . مزمن
3 . سمج
4 . بیوقفه
[صفت]
persistent
/pərˈsɪstənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more persistent]
[حالت عالی: most persistent]
1
مصرانه
پافشارانه، مکرر، پیدرپی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیگیر
سمج
مصرانه
مصر
لجوج
مترادف و متضاد
unrelenting
1.The attorney's persistent questioning weakened the witness.
1. پرسشهای پیدرپی وکیل، شاهد را خسته کرد.
2
مزمن
a persistent cough
سرفه مزمن
3
سمج
مصر
1.She can be very persistent when she wants something.
1. او وقتی چیزی بخواهد، میتواند خیلی سمج شود.
4
بیوقفه
مداوم
persistent rain
باران بیوقفه
تصاویر
کلمات نزدیک
persistence
persist
persimmon
persian-speaking
persian gulf
persistently
person
person-to-person
persona
persona non grata
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان