خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با (اهرم و...) باز کردن
2 . بهزور جدا کردن
[فعل]
to prise
/praɪz/
فعل گذرا
[گذشته: prised]
[گذشته: prised]
[گذشته کامل: prised]
صرف فعل
1
با (اهرم و...) باز کردن
با اهرم بلند کردن یا تکان دادن
مترادف و متضاد
pry
1.She used a knife to prise open the lid.
1. او از یک چاقو برای باز کردن درب استفاده کرد.
2
بهزور جدا کردن
1.He prised her fingers from the bag and took it from her.
1. او انگشتان او را بهزور از کیف جدا کرد و کیف را از او گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
priscilla
priory
priority
prioritize
prioritise
prism
prison
prison officer
prison visitor
prisoner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان