خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زندانبان
[اسم]
prison officer
/pɹˈɪzən ˈɑːfɪsɚ/
قابل شمارش
1
زندانبان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زندانبان
تصاویر
کلمات نزدیک
prison
prism
prise
priscilla
priory
prison visitor
prisoner
prisoner of conscience
prisoner of war
pristine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان