خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازپرداخت
[اسم]
repayment
/rɪˈpeɪmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بازپرداخت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازپرداخت
تادیه
1.The loan is due for repayment by the end of the year.
1. وام باید تا پایان سال بازپرداخت شود.
debt repayment
بازپرداخت بدهی
تصاویر
کلمات نزدیک
repayable
repay
repatriation
repatriate
repast
repeal
repeat
repeatable
repeated
repeatedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان